سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شهر بیشهرزاد

شهر بی‌شهرزاد
دانلود رمان apk
خلاصه: شهرزاد دختری هفده ساله که در یک تصادف ناگهانی پدر و مادر خودرا از دست میده و مشکل بدتر آنکه عموی نامردش ارث نه چندان زیاد برادرش را بالا میکشد و سرپرستی شهرزاد رو قبول نمیکنه.
حالا میماند شهرزادی که در آن شب کذایی سپرده شده بود به خانواده حاج سبحان صالحی. حاج سبحان رفیق صمیمی پدرش و بزرگ محل، برای اینکه شرمنده دوستی که دستش از این دنیا کوتاه است نباشد، شهرزاد را به عقد تک پسرش یزدان خان در میاره ولی بدون داشتن هیچ…
پیشنهاد ما
رمان سرآغاز تلخ l معصومهE کاربر انجمن نودهشتیا
رمان با من بمان| masi.fardi کاربر انجمن نودهشتیا
برشی از متن رمان
زهرا همراه ظرف میوه به سمت ما اومد و از همه پذیرایی کرد. و در آخر خودش هم با برداشتن یک موز و پرتقال کنار من جای گرفت.
حاج خانوم برای من چادر سفیدی اورد که با چادر مشکی ایم عوضش کنم منم با دیدن خوشگلی چادر بدون تعارف ازشون گرفتم و سَر کردم.از من می خواست که راحت باشم چون تا حالا موقعی که یزدان خان خونه بوده باشه من اینجا نیومده بودم و حاج خانوم معذب شدنم رو درک میکرد.
حاج خانوم یک زن مهربون و زیبا بود که هر سه فرزندش زیبایی هاشون رو از اون به ارث برده بودن به جز رنگ چشم که هرسه مثل پدرشون چشم رنگ شون سبز بود. ولی وقتی توی چشم هاشون زل میزدی متفاوت بودن رنگ سبز رو میشد تشخیص داد.
زهرا خوب بلد بود آدم را از افکارش بیرون بکشد از همه جا برایت حرف میزد و در آخر به عشق بازی های خودش و نامزدش علی میرسید که گند هم میزدند و رسوا میشدند.
-شهرزاد چرا همش وایسادی من رو نگاه میکنی خب میوه ات رو هم نوش جان کن به من هم گوش بده
-چشم میخورم، ممنون
-وای شهرزاد، اون دفعه که شب موندم خونه علی اینا شب عمو به علی گفت که جدا از من بخابه فک کنم شک کرده بود دفعه های قبلی علی پیش من اومدنی
خودش میگفت و از خنده ریسه میرفت، من هم زیرزیرکی بدون جلب توجه به کارهایی که کرده بودند میخندیدم.
-چون وقتی اون شب بعد خوابیدن همه اومد پیش من خوابید، صبح عموجانم جلوی همه رسوامون کرد.
به اینجا که رسید قیافه اش را چنان آویزان کرد که انگار همان روز است. این کارش باعث شد که من یکم بلند بخندم. ولی آنقدر بلند نبود که توجه بقیه به ما شود.
ولی سنگینی نگاه یزدان خان رو داشتم احساس میکردم، و زیر اون نگاه ذوب می شدم.
به خودم جرعت دادم و سرم به چپ برگرداندم که با یزدان خان چشم توی چشم شدم…

شهر بی‌شهرزاد

 

دانلود